نوشته شده توسط : علی سرابی یاقوند (علیا)

دلنوشته

 

به بهانه روز معلم 

 

کتاب خاطراتم را باز می کنم 

دوباره صفحه های دلم را یکی یکی ورق می زنم و هوای سنگین دلتنگی بر جانم نقش می بندد ‌

دوباره کتاب و دفترم لبریز می شود از طعم سارا انار دارد ای کاش باز هم آن مرد در باران بیاید و برای بی‏رمقی دستاها و بی حسی پاهایم سبد سبد نان و کره مهربانی بیاورد .

یا نه اصلاً دستم را بگیر تا از کوچه باغ عشق و محبت و سادگی از سفره کوکب خانم توشه‏ای بردارم و با هم به آغل حسنک سری بزنیم و بشنوم صدای حیوانات زبان بسته را که داد میزنند من گرسنه ‏ام حسنک کجایی؟ 

دوست دارم بروم بر سایه سار درختان تکیه کنم تا روباه نتواند پنیر را با حیله از زاغ بگیرد ‌ می‏خواهم تصمیم کبری بگیرم تا مشعل ریزعلی را همیشه روشن نگهدارم تا چوپان دروغگو در تاریکی افکار مردم فریبی نکند تا در گذشت زمان فراموش نکنم :

بابا جان داد تا نان بیاورد .

بابا جان داد تا مقابل دشمنان سر تعظیم فرود نیاورم 

بابا جان داد تا صداقت و برادری گم نشود 

بابا جان داد تا درخت پایداری،خشک نشود 

بابا جان داد تا وقتی آن مرد آمد شرمنده نگاه او نشویم .

آری بابا جان داد تا جان ها بماند.

هنوز هم روشن و جاریست. کام جانمان و تشنه زلال معرفت است. آن روز که ما لوح سفید دلمان را به امانت به تو ای معلم عزیز سپرده بودیم در قلب های ما مشعل هدایت و ایمان را افروختی و مشام ما را با عطر یقین و معنویت معطر ساختی الهی همیشه نام و یادت گرامی و پاینده باد...

 

دوستدارشمامعلم گرانقدر

✍ علی_سرابي_یاقوند 

 

 

روزمعلم بر معلمان عزیز گرامی باد..‌ 



௹ ازحضور پر مهر شما بی نهایت سپاسگزارم௹

:: موضوعات مرتبط: دلنوشته های زیبا , ,
:: برچسب‌ها: روزمعلم , خاطرات , حسنک کجایی , علی سرابی یاقوند ,
:: بازدید از این مطلب : 245
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 12 ارديبهشت 1402 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست